معنی سنبل الطیب

لغت نامه دهخدا

سنبل الطیب

سنبل الطیب. [سُم ْ ب ُ لُطْ طی] (اِ) گیاهی است که از دیرزمان در ایران بعنوان مسکن و ضد تشنج و در هیجانات عصبانی استعمال می نموده اند. اروپائیان نیز این دارو را از قدیم می شناخته اند. سنبل الطیب بر دو قسم است:
1- سنبل الطیب وحشی.
2- سنبل الطیب بستانی. (از کتاب درمانشناسی ج 1). رجوع به سنبل شود.


سنبل

سنبل. [سُم ْ ب ُ] (ع اِ) خوشه (جو، گندم و مانند آن). ج، سنابل. (منتهی الارب) (فرهنگ فارسی معین) (از ناظم الاطباء):
گل سرخش چو عارض خوبان
سنبلش همچو زلف محبوبان.
سعدی.
|| گیاهی است از تیره ٔ سوسنی ها جزو تک لپه ای ها با جام و کاسه ٔ رنگین و دارای گلهای بنفش خوشه ای است و چون زود گل میدهد و گلش زیبا و خوشرنگ و خوش بو است مورد توجه است و جزو گیاهان زینتی است و پیاز آنرا در گلدانها میکارند. بهترین نوع آن سنبل هندی است. زمبل. ذومبول. ارسیل. عرصیل. عیلان عزام. وقتطوس. اواقنثوس. (فرهنگ فارسی معین):
بوید بسحرگاهان از شوق بناگاهان
چون نکهت دلخواهان بوی سمن و سنبل.
منوچهری.
هم زهردار چو شاخ سنبل
گر نیشکری گزیده خواهم.
خاقانی.
خار که هم صحبتی گل کند
غالیه در دامن سنبل کند.
نظامی.
دامنی گل و ریحان و سنبل و ضیمران فراهم آورده. (گلستان).
- سنبل الطیب. رجوع به همین کلمه شود.
- سنبل ایرانی، گونه ای سنبل که گلهایش سفیدرنگند و بعنوان زینت نیز کشت میشود. گل سنبل ایرانی. سنبل بری. قسطل الارض. (فرهنگ فارسی معین).
- سنبل بری، لاله ٔ وحشی. (فرهنگ فارسی معین).
- سنبل جبلی، یکی از گونه های سنبل الطیب است که برای ریشه ٔ آن اثر مدر و اشتهاآور و معرق ذکر کرده اند. سنبل کوهی. (فرهنگ فارسی معین).
- سنبل ختایی، گل فرشته. (فرهنگ فارسی معین).
- سنبل رومی، سنبل الطیب. (فرهنگ فارسی معین): دو است: هندی و رومی، هندی را سنبل الطیب و سنبل عصافر گویند و رومی را ناردین گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
- سنبل زرد، گیاهی است از تیره ٔ صلیبیان که بعنوان گیاه زمینی در باغها نیز کشت میشود آلوسن الیسون. از دانه ٔ این گیاه که شبیه دانه ٔ قدومه است در طب استفاده می شود بهمان نام الیسون مشهور است. (فرهنگ فارسی معین).
- سنبل کوهی، سنبل جبلی. (فرهنگ فارسی معین).
- سنبل هندی، گیاهی است از تیره ٔ گندمیان که ریشه های افشانش در تداوی همانند ریشه ٔ سنبل الطیب مورد استعمال است. ناردین هندی. عجر مکی. حب العصافیر. (فرهنگ فارسی معین).
|| بمجاز، به معنی موی. زلف:
باغها کردی چون روی بتان از گل سرخ
راغها کردی چون سنبل خوبان ز خضر.
فرخی.
ز سنبل کرد برگل مشک بیزی
ز نرگس بر سمن سیماب ریزی.
نظامی.
سمن بر غافل از نظاره ٔ شاه
که سنبل بسته بد بر نرگسش راه.
نظامی.
بدو گفت کای سنبلت پیچ پیچ
ز یغما چه آورده ای ؟ گفت هیچ.
سعدی.

فرهنگ فارسی هوشیار

سنبل الطیب

سنبل رومی ناردین پیچادم (گویش گیلکی) آلک (اسم) گیاهی است از تیره بداغ ها که پایاو علفی است و ارتفاعش بالغ بریک متر میشود و در نواحی مرطوب جنگلها مخصوصا اطراف جویها و گودالهای غالب نقاط اروپا و آسیا (ازجمله ایران) میروید. ریشه اش معطر و ساقه اش راست و برگهایش متقابل و مرکب از هفت تا 12 قطعه است. گلهای آن معطر و سفید رنگند و گل آذینش دیهیم است. قسمت مورد استفاده این گیاه ریشه های افشان آنست که دم کرده اش در ناراحتیهای قلبی مورد استفاده فراوان واقع میشود. ریشه و ساقه های زیرین این گیاه شامل اسانس و اسید والرینیک و اسید مالیک و غیره است. اسانس والرین و تنتور الکلی آن و یا دم کرده اش ضد تشنج بسیار خوبی است و همچنین دارای اثر ضد هیستری و کاهش دهنده ادرار مبتلایان به بیماری قند است و نیز در تپش قلب و ضعف قلب تجویز میشود والریانه حشیش القطه علف گربه سنیل الطیب طبی ایسمامن آله آلک سنبل رومی سنبل العصافیر میبخوشه. یا سنبل الطیب طبی. سنبل الطیب.

فرهنگ معین

سنبل الطیب

(سُ بُ لُ طّ) (اِمر.) گیاهی است علفی، پایا و خودرو، ریشه اش معطر و ساقه اش راست و برگ هایش متقابل. ریشه و ساقه های زیرین این گیاه دارای اسانس اسید والرینیک و اسید مالیک و مواد قندی است که در طب کاربرد فراوان دارد.

فرهنگ عمید

سنبل الطیب

گیاهی علفی، خودرو با ساقۀ راست، برگ‌های متقابل دندانه‌دار و گل‌های سفید معطر که بلندیش تا یک‌متر می‌رسد و ریشۀ آن دارای اسانس، اسید‌والرینیک، اسیدمالیک، و مواد قندی است که در طب به کار می‌رود. ضد تشنج، آرامبخش و جهت کاهش ادرار بیماران مبتلا به مرض قند مفید است که به‌صورت پودر، قرص، دم‌کرده یا شربت به کار می‌رود، علف گربه،

حل جدول

فرهنگ گیاهان

سنبل الطیب

علف گربه، والریان

عربی به فارسی

سنبل

سنبل , گل سنبل , سنبل ایرانی , یاقوت

معادل ابجد

سنبل الطیب

194

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری